سرنوشت همه ما این است، یک زمانی در نخستین روز زندگی شناسنامهای برایمان چاپ میشود و یک روز هم مثل مرتضی پاشایی دنیا برایمان تمام میشود و آگهی را با اسم و عکسمان چاپ میکنند. این حقیقت زندگی است اما کاش آن روز مانند مرتضی بذرهایی کاشته باشیم تا حتی مرگ هم پایان زندگی دنیایی ما نباشد و تا مدتها نام و کارهای نیک ما به یادگار بماند.
شهاب دارابیان: در چند روز گذشته مرتضی پاشایی نشان داد که معروفیت دلیلی بر موفقیت نیست و این محبوبیت است که برجا میماند، فردی که طرفداراناش لقب امپراطور موزیک را به وی داده بودند و به حق که لشکرش در چند روز گذشته کم نذاشتند و امپراطوری زیبا را برایش رغم زدند. همه لشکر حاضر بودند و برای دیدناش تنها کافی بود که سری به خیابان ایران زمین و بیمارستان بهمن بزنید، پیرزنی ۷۰ ساله که از بس گریه کرده بود از حال رفته بود یا پسر بچه 5-6 ساله ای که داد میزد و نمیخواست از جلو بیمارستان برود. همه اینها بیانگر ارتش چند میلیونی مرتضی پاشایی بود اما این حقیقت زندگی است و راه فراری وجود ندارد و عاقبت همه ما در چند متر خاک است.
اما امپراطور موسیقی کی بود :
مرتضی پاشایی در بیستم مردادماه ۱۳۶۳ در تهران متولد شد از دوران کودکی همیشه نسبت به موسیقی حس خاص و مبهمی داشت و موفقیت را از خود دور نمیدید، در سن ۱۴ سالگی موسیقی را با زدن گیتار شروع کرد ولی درحین کار با مخالفت خانواده مواجه شد، اما دست از کار نکشید.
مرتضی پاشایی از سال ۱۳۸۹ با انتشار اینترنتی قطعات خود شروع به کار کرد، او با قطعه یکی هست به شهرت رسید. مرتضی پاشایی را پیرو سبک شادمهر عقیلی و محسن یگانه میدانند، اما مرتضی با گذشت زمان صاحب سبک شد و در پاییز سال ۱۳۹۱ با انتشار آلبوم یکی هست به جمع خوانندگان آلبومدار پاپ ایران پیوست. به اعتقاد خیلی از کارشناسان مرتضی پاشایی پدیده سال موسیقی پاپ فارسی بود.
این خواننده پاپ کشورمان از مدتی پیش دچار یک بیماری سخت شد و تا مدتی با آن دست و پنجه نرم کرد و در ۱۳ آبان ۱۳۹۳ به علت شرایط وخیم بیماری سرطان در بیمارستان بهمن تهران بستری شد. وی سرانجام پس از ماهها تحمل درد بیماری سرطان، صبح روز جمعه بیست و سوم آبان ۱۳۹۳ بر اثر ایست قلبی در همان بیمارستان از دنیا رفت. مراسم تشییع پیکر او امروز یکشنبه ۲۵ آبان ماه از مقابل تالار وحدت به سمت قطعه هنرمندان بهشت زهرا برگزار شد.
نمی دانم ارتباط این گزارش با صنعت چاپ چیست اما مطمئنم که در گوشهای از این شهر بزرگ چاپخانههایی هستند که مشغول چاپ بنرها و اعلامیههای امپراطور موسیقی هستند، گویی حرفهای اهالی این صنف بیراه هم نیست و زندگی با چاپ آغاز میشود و با چاپ پایان مییابد.