چندی است اگر دوستان جوانتر حوزه نشر و كتاب از من بپرسند كه آیا واقعاً مافیای نشر در ایران وجود دارد یا خیر؟ پاسخ من بهروشنی مثبت است.
شناخت عناصر و رفتار اين شبكه پيچيده در حوزه شغل كتاب ممتنع است، زيرا به مرور زمان توانسته مانند يك بافت همبند در جزءجزء اندام و دستگاههای صنف كتاب و حتی رستههای شغلی و مديريتی متعدد و مرتبط با كار كتاب رسوخ و نفوذ كافی پيدا كند و كاركرد مشخص آن اين است كه حجم اصلی سرمايه و منابع اين بازار را تنها به نفع تعداد افرادی معدود و انگشتشمار هدايت كند. بديهی است چنين شرايطی فرصت بروز استعدادهای جوان را دشوار و مخاطره هرگونه سرمايهگذاري افراد تازهنفس و با انگيزه را با شكست تحقيرآميز و حذف پرشتاب توأم میكند.
اخيراً گزارشی از تخصيص كاغذ يارانهای (با ارز دولتی) در بازه زمانی ۱۸/۴/۹۸ تا ۲۶/۱۲/۹۹ (بهمدت ٢٠ ماه، يعني دوره اوج بحران و ركود اقتصادی كشور به دو دليل پاندمی كرونا و شوكهای مهیب تورمی ناشی از تأثير تحريمهای بينالمللی) منتشر شد كه در آن فهرست ناشران دولتی و بخش خصوصی بهرهمند از مواهب و امتيازات رانتی به چشم آمدند. البته تحليل اين فهرست به يك دليل مشخص كه حجم كلی تقاضای كاغذ سوبسيدی ناشران تنها در اختيار خود ايشان و كميسيون مربوطه مكتوم است و فقط بخش نهایی شده يا استفاده شده منتشر گرديده، تحليلی با دقت قطعی نخواهد بود. اما با روش تخمين و يك پرسوجو از جامعه كوچك آماری، حدود ٩ درصد از تقاضای اين ناشران مورد اجابت كميسيون مربوطه قرار گرفته.
يعنی اگر مثلا ناشری در طول این دوره (از زمان شروع تخصيص كاغذ يارانهای) فيالمثل درخواست پنجهزار بند كاغذ را در سامانه ثبت كرده باشد، حدود ٩ درصد، يعنی ۴۵٠ بند كاغذ به او اختصاص داده شده است...
اکنون بايد پرسيد كه آیا اين قاعده اجابت تقريبی و مرحلهای ٩ درصد از حجم كلی مورد تقاضای ناشران، در همه موارد به يكسان رعايت شده يا خير؟
برای اينكه ابعاد اين اعداد و ارقام را شفافتر كنيم، يك عنوان كتاب (بهطور متوسط) ٣٠٠ صفحهاي در تيراژ ١٠٠٠ نسخه، جمعا به ٢٠ بند كاغذ مصرفی نياز دارد. ناشری كه از سوبسيد ٢۴ هزار بند برخوردار بوده، بدين معناست كه بهطور ميانگين ١٢٠٠ عنوان كتاب ٣٠٠ صفحهای در تيراژ ١٠٠٠ نسخه را طي ٢٠ ماه، يعنی از قرار هر ماه ۶۰ عنوان و روزانه دو عنوان كتاب، به چاپ رسانده؟
اگرچه ممكن است اين اعداد و ارقام محل مكث و موشكافی باشند، اما پرسش روشن اين است كه تسهيم كاغذ سوبسیدی شامل تصويب تقريبی ٩ درصد از تقاضای ناشران، برای همه به يكسان صورت پذيرفته؟
پاسخ این است که برای همهی ما، اين بحث جز ملال، دستآوردی ندارد!
اگر فرض كنيم بخش عمدهی منابع صنف نشر بهجای سازوكار طبيعی بازار، به مقادير معين از ثروت ملی يا بودجه دولتی متكی باشد، اقتصاد اين حرفه مانند ساير صنايع وابسته، در چارچوب همان مقادير محدود خواهد شد و هرگز فرصت توسعه نخواهد يافت. در اين شرايط، مناسبات صنفی شکل تازهای به خود ميگيرد و اعضای صنف لزومی به پشتیبانی و همبستگی از نیروی کار سالم در درون خود نميبينند.
اين شبكه كه طی سالها تشكيل شده و هارمونی خود را یافته، مانند يك اركستر سمفونیک حرفهای بسيارهوشمند و هوشيار عمل ميكند، چنانكه حتی کوچکترين اعضای صنف را كه ممكن است ساز ناكوكی بزنند با مهارت شناسايی كرده، از دامنه حضور و نفوذ در ميادين تصميمساز دور نگه ميدارند.
امروز هم مثل همیشه، حذف سريع هرگونه سوبسيد از چرخه انتفاع نشر و بازگشت به نقش فرهنگی، مبتنی بر سازوكار طبيعی بازار، آزادی مطلق ناشران و اختيار عمل کامل توليد، يك ضروت است. رانت، ميتواند هر مؤسسه فرهنگی را به يك هيولای اقتصادی ضدفرهنگ بدل كند. همچنين ميتواند هيولاهایی را گردهم جمع كند كه از كشتن و بلعيدن همكاران كوچك خود و فربهتر شدن، ابايی نداشته باشند.
البته صنعت كتاب در ايران هنوز هم به بخشهايی مُنزه (چه در توليد، توزيع و يا كتابفروشيهای مستقل) در درون خود میبالد.
ای کاش همهی ما بتوانیم به سمت تبدیل شدن به چنین موسسههایی حرکت کنیم. موسسههایی كه اگرچه به لحاظ اقتصادی جزو مؤسسات كوچك تا متوسط دستهبندی ميشوند، ولی نفسهای گرم و قدمهای شمردهشان، اميدبخش دورههای روشن آينده است. يكی از آنها ناشری است كه هميشه در شناسنامه كتابهايش، خطاب به مردم و با صدای بلند مينويسد:
«ما، از كاغذ يارانهای استفاده نميكنيم!».