من همیشه بیشتر از همه مردهایی که همکارم بودند کار میکنم. همین حالا ده تا پانزده مرد اینجا کار میکنند ولی من از همه آنها بیشتر کار میکنم.
گفته میشود که شما قدیمیترین زن صحاف ایران هستید. درست است؟
بله. من 56 سال است که صحافی میکنم. این کار را از 9سالگی شروع کردهام.
چطور وارد این کار شدید؟
پسرخالهای داشتم که در بازار کار میکرد و یک روز به مادرم پیشنهاد داد که مرا برای کار به یک صحافی ببرد.
این کار برای یک دختربچه نه ساله سخت نبود؟
نه چندان. آن زمان هنوز ماشینآلات صحافی رواج نداشت و بیشتر کارها با دست انجام میشد من هم کارم را با ته دوزی شروع کردم که کار چندان دشواری نبود.
با دست میدوختید؟ماشین ته دوزی نداشتید؟
ده سال بعد ماشین ته دوزی آمد.
در کارگاه غیر از شما دختران دیگری هم بودند؟
بله. ما سی تا دختر بودیم و بیشتر کارمان ته دوزی کتابهای قرآن و مفاتیح بود.
هیچوقت از این کار خسته نشدید و دلتان نخواسته کارتان را عوض کنید؟
نه. این کار را دوست دارم و تقریبا به آن وابسته شدهام. همین حالا هم با این که بازنشسته شدهام باز هم سرکار میآیم. انگار اگر یک روز ساعت پنج از خانه بیرون نزنم یک چیزی کم دارم.
چندتا بچه دارید؟
سه تا. دو دختر و یک پسر. هشت تا نوهام دارم.
این تعداد ساعت بیرون از خانه کار کردن باعث نمیشد از بچهداری و کار خانه عقب بمانید؟
نه. باور كنيد هميشه خانهام مثل دسته گل بود. همین حالا هم عروسهایم از تمیزی خانهام جا میخورند. همیشه در طول این سالها آخرهفته را میگذاشتم برای کارهای خانه و رسیدن به بچهها. البته نمیگویم سخت نبوده. مخصوصا برای من که همسرم بیمار بود و باید از او هم مراقبت میکردم کار کردن بیرون برایم راحت نبوده.
آیا از نظر کاری میتوانستی با مردها رقابت کنی؟
من همیشه بیشتر از همه مردهایی که همکارم بودند کار میکنم. همین حالا ده تا پانزده مرد اینجا کار میکنند ولی من از همه آنها بیشتر کار میکنم. روزی 30هزار کتاب ته دوزی میکنم.
هیچوقت به این فکر نیافتادید برای خودتان یک کارگاه صحافی دایر کنید؟
نمیتوانستم. کارگاه کلی پول و پشتوانه میخواهد که من ندارم. دستگاههای صحافی واقعا گران است. زندگی من هم خیلی مشکل بوده. همسرم همیشه مریض بود و دست آخر هم سرطان از پا درآوردش. از این گذشته حقوق کارگری در صحافی خیلی کم است. اول که وارد این کار شدم 30 شاهی حقوق میگرفتم. بیست سال که کار کردم تازه حقوقم شد 1500 تومان. با این حقوقها من فقط میتوانستم از عهده مخارج معمولی زندگی بربیایم و نهایتا سه واحد آپارتمان برای خودم و بچههایم دست و پا کنم.
در طول سالهایی که کار میکردی پیش میآمد تا دیروقت کار کنی و شب دیر به منزل برسی؟
البته. خیلی وقتها که کار زیاد بود ساعت دو صبح میرفتم خانه. البته آن موقع جوان بودم و توانم بیشتر بود اما حالا حداکثر تا ساعت 5 یا 6 بعدازظهر کار میکنم.
همسرتان ناراحت نمیشد دیر میرسیدید خانه؟
نه. چون محل کارم را دیده بود و با صاحب کارم آشنا شدهبود. صاحب کارهای من همیشه آدمهای خوبی بودند و همسرم با کارکردن من هیچوقت مشکلی نداشته.
وقتی بچهها کوچک بودند چکار میکردید؟ چه کسی از آنها نگهداری میکرد؟
با خودم میآوردمشان کارگاه.
هر سه نفرشان را؟
یکی از دخترها و پسرم یک سال تفاوت سنی دارند و اینها را با خودم میآوردم کارگاه تا وقتی که به مدرسه رفتند. اما دختر دیگرم تقریبا هشت سال کوچکتر بود. آن دوتای اولی را مجبور بودم باهم بیاورم سرکار که خیلی سخت بود مخصوصا زمستانها و توی برف و باران واقعا کار دشواری بود که دوتا بچه شیرخواره را هر روز سرکار میبردم. اما برای دختر کوچکم کار به آن سختی نبود چون یکی بود.
هیچکدام از بچههایتان وارد این حرفه نشدند؟
نه. فقط یکی از پسرهایم یک مدت کوتاهی توی چاپخانه کار کرد ولی ادامه نداد.
اگر دخترتان بخواهد کار صحافی بکند اجازه میدهید؟
نه. من نگذاشتم دخترم به دانشگاه برود فقط برای اینکه کار نکند. دلم نمیخواست او هم همه زندگیاش کار کند و سختی بکشد.
یعنی فکر میکنید کار صحافی برای خانمها مناسب نیست یا کلا با کارکردن خانمها مخالف هستید؟
مخالفتی ندارم. صحافی هم برای خانم اتفاقا کار خوبی است. حتی یکی از عروسهایم را برای کار در صحافی دلشاد معرفی کردم و یک مدتی آنجا مشغول بود. در مورد دخترم هم باید بگویم موقعیت ازدواج مناسبی برایش پیش آمد و فکر کردم ازدواج کند بهتر است.
فکر میکنید کدام بخش از کار صحافی برای خانمها سخت تر است؟
کار صحافی در کل کار سبکی است. فقط مشکلش ماشینهاست که گاهی خطرآفرین هستند و در کار با آنها آدم باید خیلی محتاط باشد که البته این مختص خانمها نیست و برای مردها هم به همان اندازه میتواند مشکل ساز باشد.