English

معافیت مالیاتی اهالی فرهنگ و هنر قاعده را به هم زده است

آرشیو خبر بازدید: 1580 کد مطلب: 5595  
محمود آموزگار، نایب رئیس اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران:

معافیت مالیاتی اهالی فرهنگ و هنر قاعده را به هم زده است

اعتمادآنلاین
مباحث پیرامون معافیت مالیاتی باعث شد در یک پرونده به بررسی کم و کیف کارایی این موضوع برآییم و این پرسش را مطرح کنیم که مبنای معافیت مالیاتی چیست که در اولین گام نیز به سراغ محمود آموزگار، نایب رئیس اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران و مدیر نشر کتاب آمه ، رفتیم تا نظر او را در این زمینه جویا شویم.
۱۳۹۹ شنبه ۱۰ خرداد ساعت 09:40

 در بحث معافیت مالیاتی هنرمندان، عده ای معتقدند معافیت مالیاتی باید بر اساس درآمد باشد نه بر اساس شعل یا یک طبقه خاص. نظر شما چیست؟ 

تصور می کنم تا قبل از انقلاب دخالت دولت در حوزه فرهنگ و هنر صرفاً معطوف می شد به اینکه چه چیزی نوشته شود، چه چیزی اجرا شود، چه چیزی نمایش داده شود و... در واقع به سانسور اکتفا می کرد و در اقتصاد این حوزه دخالتی نمی کرد. اقتصاد سیر طبیعی خودش را داشت... 

یعنی قبل از انقلاب موضوع معافیت مالیاتی نداشتیم؟ 

نه. اتفاقاً می خواستم به همین موضوع اشاره کنم که دخالت نکردن در این شئون قبل از انقلاب هم اصل ماجرا بوده است. فکر می کنم به غیر از حوزه نشر، در سینما و تئاتر نیز همین گونه است؛ یعنی مشاغلی مانند فیلمبردار، صدابردار، گریمور و... هستند که کارشان شاید به تنهایی موثر نباشد، اما وقتی در یک کلاژ در کنار هم قرار می گیرند یک اثر را می سازد. 

به نظرم رشد این بخش ها طبیعی بوده، یعنی میزان رشد بخش های مختلف فرهنگ و هنر بر اساس ضرورت بوده است؛ مثلاً تعداد ناشران با تعداد عرضه کنندگان تناسب داشته است. برای همین می بینیم عبدالرحیم جعفری دوازدهمین شعبه کتابفروشی امیرکبیر را در تهران تاسیس می کند و تعبیری که از آن برمی خیزد این است که کتابفروشی حتماً کار پرسودی است. 

من این موارد را به عنوان واقعیت هایی کنار هم می چینم و فکر می کنم از نظر اقتصادی همین حوزه نشر و کتاب، صنعتی بوده است که رشد متوازنی داشته و بخش های مختلف در تناسب منظقی با یکدیگر پیش می رفتند. تعداد ناشران و کتابفروشان به اندازه ای است که ناهنجاری ایجاد نمی کند. 

بعد از انقلاب، یک ویژگی اساسی که وجود داشت این بود که اگر دقت کنید تخصص روحانیت ارتباط تنگاتنگی با بحث کتاب دارد و ابزار اصلی آن است. از زمانی که به عنوان طلبه شروع به تحصیل می کنند، کتاب دست شان است و کتاب نزدیک ترین وسیله ای است که دارند. اغلب اینها هم به نوعی اهل قلم بوده اند یا در حداقل ماجرا، با کتاب مأنوس بوده اند. اینها شرایطی را فراهم می کرد که بعد از انقلاب به دلیل علایقی که به این حوزه داشتند آن را در مرکز توجه خودشان قرار دادند تا حمایت هایی را برای این ماجرا جذب کنند. 

فکر کنم برای اولین بار در سال 1376 است که یک معافیت پنج ساله برای ناشران مطرح می شود. در اردیبهشت 1380 هم یک ماده واحده داریم درباره معافیت مالیاتی موسسات انتشاراتی و کتابفروشی که به 2 شغل مشخص اشاره کرده و اینجا دیگر خبری از محدودیت پنج ساله نیست. 

در قانون مالیات های مستقیم که در بهمن همان سال 1380 اصلاح شد به جای رویه ای که در اردیبهشت اتخاذ شده و 2 شغل را تحت شمول معافیت قرار داده بود اگر می خواست همان رویه را ادامه بدهد قاعدتاً باید در اصلاحیه قانون مالیات های مستقیم هم تک تک شغل ها را مطرح می کرد، اما در بند ل ماده 139 قانون مالیات های مستقیم از چهار فعالیت نه چهار شغل نام برده می شود که هر کدام در زیرمجموعه خود مشاغل متعددی داشته اند؛ مثلاً وقتی از انتشارات صحبت می کنیم از ویراستاری، صفحه بندی، طراحی جلد، نویسندگی، ترجمه و... حرف می زنیم یا وقتی از فعالیت هنری اسم می بریم سینما، تئاتر، موسیقی و مشاغل زیرمجموعه اش را نیز در بر می گیرد. 

قرار می شود در این بند تبصره ای برود که آئیین نامه اجرایی آن را سازمان امور مالیاتی با همکاری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بنویسند. در آن آیین نامه می گویند مشاغل با کمک سازمان امور مالیاتی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تعریف شود که آخرین آن 25 اسفند 1393 بود که حوزه فعالیت های فرهنگی، هنری، انتشاراتی و مطبوعاتی احصا شدند و زیرمجموعه آنها مشاغل مختلف آمده است. 

الان وضعیتی پیش آمده است که به طور کلی اقتصاد نشر- فکر می کنم در حوزه های دیگر هم این طور باشد، مثلاً در سینما، تئاتر و موسیقی هم با مسائل مشابهی روبه رو هستیم- خوب کار نمی کند و مسائل و مشکلاتی دارد. این ماجرا را هم همه را بدعادت کرده است و معتقدند باید حمایت هایی وجود داشته باشند، اما فکر می کنم این حمایت ها تا حدودی رشد متوازن و هنجار را به هم ریخته است؛ مثلاً اگر به تعداد ناشران، کتابفروشی ها و عناوین دقت کنید، متوجه این وضعیت می شوید. 

ما الان حدود 100 هزار عنوان در سال منتشر می کنیم، اما متوسط شمارگان مان هزار و 100 است. وقتی این اطلاعات را با هم می سنجیم با یک ناهنجاری مواجه می شویم. همه اینها نشان می دهد این سیستم حمایتی و معافیتی خوب کار نمی کند و با اینکه انگیزه های خیرخواهانه ای پشت آن بوده، دخالت هایی در حوزه های مختلف ایجاد کرده که منجر به تغییر روند طبیعی رشد بخش های مختلف فرهنگ و هنر شده و قاعده را به هم زده است. 

برای همین هم بحث یارانه کاغذ در میان است. سال گذشته راجع به کاغذ مشکلی نداشتیم و سازوکار جدید توزیع کاغذ تعریف شد که می توان گفت سوءاستفاده ها را به حداقل رساند و تقریباً کسانی کاغذ گرفتند که کتاب منتشر کردند. این موضوع قابل اتکاست، اما تاثیر حمایتی را که در تخصیص کاغذ می بینید در قیمت کتاب نمی بینید، نه اینکه دیده نشود، اما آن قدر افزایش قیمت در حوزه های دیگر زیاد است که این موضوع گم می شود. 

باید به نقطه ای برگردیم که دولت دخالتی در اقتصاد نداشته باشد و کسب وکار بتواند سازوکار اداره خودش را فراهم کند. این روش ها یعنی حمایت های مالی معمولاً نشان داده است که مفسده برانگیز است. 

بند ج ماده 92 در رابطه با مطبوعات، کتابفروشی و نشر راجع به آب، برق، گاز و پست مصرفی این حوزه ها صحبت می کند و می گوید باید تعرفه های فرهنگی ایجاد و امکان فعالیت آنها در اماکن مسکونی فراهم شود. پیشنهاد من این است که این قانون هزینه ای برای دولت ندارد و این امکان را مهیا می کند که در سراسر کشور در هر کوی و برزنی کتابفروشی هایی تاسیس شوند که هزینه ای به مراتب پایین تر از مغازه ها داشته باشند یا الان حمایت ها می تواند در موارد دیگری صورت بگیرد، مثل عوارض شهرداری، تابلوها و... 

با تمام این شرایط، به طور کلی با توجه به اینکه در نشر، سینما یا تئاتر افرادی داریم که درآمدهای میلیاردی دارند اما خیل کثیری هم هستند که با حداقل ها زندگی می کنند، پس یکسان دیدن هر 2 گروه درست نیست. بنابراین موضوع معافیت مالیاتی سازوکاری می طلبد تا دقت ماجرا بیشتر و سقفی برای آن تعریف شود... 

پس به نظرتان مالیات بر اساس درآمد درست است؟ 

بله. 

فکر می کنید برای اینکه قضیه مالیات شفاف تر شود، چه کسانی باید این بحث را دنبال کنند؟ اتحادیه ها، اصناف، وزارت ارشاد، وزارت کار یا حتی مجلس؟ 

نکته این است که بخشی از این ماجرا در صنوف است. اولاً می طلبد یک صدایی باشد، موضع گیری انسجام داشته باشد و همه کسانی را که در آن حوزه درگیر هستند پوشش بدهد، بدین ترتیب دولت هم می تواند راحت تر تصمیم بگیرد چون با صداهای متفاوتی مواجه نیست. آن خواسته بعداً در مسیر خودش تلطیف می شود و با مجموعه شرایط و امکان موجود تطبیق پیدا می کند و در نهایت هم به نتیجه می رسد. 

صنوف هم باید به یک دیدگاه برسند، اما متاسفانه در کشور ما بخشی نگری خیلی حاکم است، حتی در دستگاه های دولتی هم این اتفاق برقرار است؛ مثلاً فلان وزارتخانه فقط مسائل خودش را می بیند و به مسائل کلی کشور نگاه نمی کند. اگر صنوف خودشان را جزئی از کشور ببینند، آن وقت راه حل های مناسب تری پیدا می شود. مثلاً در یک دوره زمانی نیاز داریم حمایت هایی از سوی دولت صورت بگیرد و این با آنچه کل کشور را مجموعه صنف خودمان بدانیم فرق می کند. 

صنوف می توانند نقش مشورتی موثری برای دولت داشته باشند تا دولت بتواند برنامه ریزی کند، اما در نهایت بدین صورت است که یکسری از مسائل در دولت یا قوه مجریه رخ می دهد و بخشی هم باید به شکل قانون دربیاید که از طریق مجلس جلو می رود. 

ماده واحده اردیبهشت سال 80 درباره کتابفروشی ها و موسسات انتشاراتی مطالباتی بود که یک عده داشتند و از طریق مجلس ششم مطرح کردند. همه اینها وقتی پیش می رود که ما یک نقشه کلی و جامع از وضعیت اقتصادمان داشته باشیم و بدانیم اولویت هایمان چیست، مثلاً تولید است یا واردات. 

مادامی که برنامه جامعی که بتواند همه بخش ها را تحت پوشش قرار دهد نداشته باشیم چنین سیاست گذاری های حمایتی ای مانند این است که به بهداشت مجموعه بدن توجه نکنید و اگر مثلاً سردردی ایجاد شد، آن درد را درمان کنید. 


اخبار مرتبط با این خبر


نام :
پست الکترونیکی :
نظر شما :